دریایِ  رمزآلود
دریایِ  رمزآلود

دریایِ رمزآلود

75

هرجا باشی حالا فرق نمی کنه توی ی شهرستان کوچیک تو ی کشور جهان سومی مث ایران باشی  یا تو بهترین نقطه پاریس باشی فقط آرامش، عشق  و امنیت و ی رفاه نسبی داشته باشی  انگار داری تو بهشت زندگی می کنی  البته منهای تنش های سیا30 و بحران های اقتصادی  .


جوجو  ی مقدار پول به حسابم ریخت ، اندک بود اما شاد شدم  . 


گاهی کسایی که واست عزیزن رفتارایی می کنن که شوک می شی  ، باورت نمی شه  . من و الی و سمی و مامان  در مقابل رفتارای خاله س و خاله م  به شدت شوکه شدیم بدتر از اون حرفای مادربزرگ . من همون شب بخشیدم اما مامان حتی دیگه دوس نداره مادرشو ببینه.


ی کتاب دارم می خونم واسه اسپیکینگ آیلتسه تازه درس اولشو خوندم  بد نبود  قراره جمعه با معصومه برم  باهم صحبت کنیم اونم همین کتابو داره می خونه جمعه اشکالاتمونو باهم رفع کنیم.

سمی امشب مهمون داره خواهر و برادرا و مادرشوهرش قراره بیان خونش . ظهر با هم هماهنگ کردیم رفتیم واسه مهمونی خرید کرد منم دوتا چیپس واسه خودم و الی و ی شیشه ترشی لیته بندری خریدم آخه نهار کوکو ماهی بود با ترشی حسابی چسبید.


شبا ساعت 9 تنهایی لیلا شبکه 3 می بینم . ساعت ده هم  شبکه نمایش آن شرلی رو داره . هردوتارو دوس دارم. 

الی هم فردا امتحان آیین نامه داره ببینم چیکار می کنه اولین بارشه.


74

آخ جووووووون فردا عیده! هوراااااااااا هوراااااااا هوراااااااااااا

من والی کلی همدیگه رو ماچ مالی کردیم.

جوجو هنوز تهرانه ازم شماره کفشمو پرسید  ایشالا که جایزه ای در راه است نیشخند

  

آدم باید اهل عمل باشه نه حرف مثلا همش من به مامانم میگم دوست دارم و هیچ کاریم براش نمی کردم دیگه دیروز ی تکونی به خودم دادم و کلی ظرف شستم.بین حرف زدن و عمل کردن ی دنیاااااااااااااااااااااا فاصلست و تنها خودمونیم که می تونیم این فاصله رو کم کنیم تا حرفامون به واقعیت نزدیک بشه. 


دیروز جوجو می گفت اگه گفتی بچه دوم خواهرم دختره یا پسر؟ منم گفتم پسر، اولیه دختر بود و خب مث این که حدسم درس از آب در اومد. این خواهرش به شدت اوایل مخالف من بود و من هم ی جورایی ازش بدم میومد. هنوزم گاهی اوقات بهش ی حس خاصی پیدا می کنم نمیدونم خوبه یا بد.


دلم واسه الی می سوزه چقد روی اون پول حساب باز کرده بود لعنت به این مم*لکت بی قانون. دوس داشت با پولش هزار ویک کار کنه حتی لیست خریدا و کارایی که قرار بود انجام بده رو هم نوشته بود.


اگه خواهربزرگه و شوهر و دوتا بچش واسه عید فطر میومدن این جا بی شک من و الی باهاشون می رفتیم قشم . پوکیدیم بس که تو خونه بودیم . با این که من به شدت دلم هوس گیلانو کرده اما خب قشمم دوس دارم .


من اینقد شادی مردم واسه توافق هسته ای رو نمیفهمم . بابا بذارید زمان بگذره ببینیم چی به چیه؟ اگه واقعا نفعش بهمون رسید خوشحالی کنیم فقط منتظرن تقی به توقی بخوره بریزن شادی کنن .  والا .



+من اصلا با حال نمی کنم تمام عشق من توی نیشخنداین خلاصه می شه. بدجور مرموز و شیطونه تازه چشماشم تکون می خوره، زندست

 

73

خب امروز،روز توافق هسته ای بود الان نمی تونم بگم شادم یا نه باید بگذره ببینم چی میشه . من این دکتر ظریفو می بینم به شدت یاد دکتر "م" میوفتم یادش بخیر.

 امروز جوجو 8:30 شب رفت تهران فردا مصاحبه داره.امشب میره خونه داداشش . به زنداشش سپرده واسش غذای مورد علاقشو (زرشک پلو با مرغ)بپزه.


سمی الان اینجاست ی لواشک بزرگ آورده بود منو الی و مامان و سمی باهم خوردیمش :))

 شماره این پست سال تولد الی هست. جوجو اس داد که رسیده.

الانم زنگ زد صحبت کردیم :))))))

 

 کاش یکی بود بافت قالی با سوزن و  قلابو بهم یاد می داد 

مث این مثلا     


  

                                                                                      

72

وقتی می گی نگران پولش نباش توام با الی هر کلاسی می ره برو . انگار دنیارو به من دادن و جیغ می کشم از خوشحالی ...........

شک نداشتم اگه بودی می پریدم بغلت و بوس بوسیت می کردم:))))


71

دیروز تلویزیون ی فیلم هندی گذاشته بود بعد من همش ی نگاه ب خانومه توی فیلم مینداختم ی نگاه به الی . به مامان می گم مامان ببین خانومه و الی چقد شبیه همن مخصوصا چشما و ابروهاشون . مامانم ی چندبار خانومه و الی رو اسکن کرد و گفت عه! راس میگی!

میگم الی پاشو برو بالیوود دیگه صبر جایز نیست :))

من نمیدونم چرا من شبیه الی نشدم  الی چشماش ب مامان شباهت زیادی داره فقط  سیاهن .چشمای مامان عسلیهِ


منو الی شبا تا سحر بیداریم بعد کلی حرف می زنیم الی می گفت بعد از ماه رمضون می خواد بره کلاس رانندگی منم گفتم اگه بشه میرم کلاس نقاشی. من عاشق نقاشی ،عکاسی،زبانم . دوس دارم توی این سه تا پیشرفت خوبی داشته باشم . 


جوجو هم دیشب زنگ زده بود و می گفت داداشش برگشته ملبورن و  هنوز تصمیم قطعی نگرفته بعد از اتمام درسش پیشنهاد کاری اونجا رو قبول کنه یا برگرده.من این داداششو خیلی دوس دارم با این که فقط عکسشو دیدم . از پشتکارش خوشم می یاد . 


به جوجو می گم هربار رفتی لب دریا برام صدف جمع می کنی؟ می گه می خوای آکواریوم راه بندازی مگه ؟گفتم شاید .

احتمالا چهارشنبه با پرواز میره تهران برای مصاحبه و دو روز خونه داداشش می مونه و دوباره برمی گرده سرکار. می گفت دعاکن واسه چهارشنبه بهم مرخصی بدن.

نمیدونم .گیج شدم . خداجونم خودت کمک کن. بندر یا عسلویه ؟ مسئله این است!

 قرار بود واسه عید فطر بیاد منو ببینه حالا میره مصاحبه و من چقد دلگیر شدم . الی می گفت اگه امین همچین کاری می کرد چندروز باهاش قهر می کردم . اما قهر معنی نمیده خب باید مصاحبه بره 

اَه ایشششششششششششششششششش لعنت به همه چی!

میگه شهریور میام .گفتم هر وقت دوس داشتی بیا والا

میگه مانتویی که برات خریده بودمو پست می کنم واسه عید فطر بیرون رفتی بپوشی .گفتم من دوس داشتم همو ببینیم بعد از هفت ماه نه مانتو برام پست کنی . می گه جون خودم من بیشتر دوس داشتم عید اونجا باشم دیدی که چقد برنامه ریزیم کردم اما نشد.


دوس دارم فلاسکو پر از چایی کنم و ی زیرانداز کوچولو ی کم خوراکی بردارم ببرم پارک . بشینم چایی بخورم و خوراکی بخورم و مردمو نگا کنم . نگاه کردن به مردم و دیدن شور و شوقشون بهم حس خوبِ زنده بودن می ده.


ابروهامو صب صفا دام . دوس دارم موهامو رنگ کنم. ی رنگ تیره که زیاد مشخص نشه ولی به موهام طراوت بده.