دریایِ  رمزآلود
دریایِ  رمزآلود

دریایِ رمزآلود

85

پارسال این روزا داغون بودم سر خیلی چیزا . .... امسالم به لطف جوجو این اواخر برام تلخ شد...من دختر محکمیم  اما بازم بعضی جاها کم میارم ضجه می زنم گریه نه ها ضجه. روزی که اعصابم خورد شد از ظهر تا اذان مغرب اعشا تو حیاط راه رفتم اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم فقط از درد زیادپاهام فهمیدم خیلی وقته دارم راه میرم.

کتاب سینوهه رو دارم می خونم . بنده خدا این سینوهم عجب حماقتایی کرده تو زندگیش و اذیت شده.

حال و هوای محرمو دوس دارم. سیاه پوشیدن و اشک ریختن و واسطه قراردادن امام حسین و حاجت خواستن از خدارو دوس دارم. شمع روشن کردن شب عاشورا و نیت کردنم دوس دارم.  

 ی هفته از زمان پ شدنم می گذشت و هنوز خبری نبود الان که نشونش رو دیدم از خوشحالی چندبار بالا و پایین پریدم . آخه  بدجوری بدنم گر می گرفت به خاطر پ نشدن...


نی نی آبجی سمی آخر مهر میره تو پنجمین ماه . هنوزم اسم نداره  :/


دیروز نهار درس کردم . شاهکار قرن :)

.

.

.

.

.

. همین و دیگر هیچ.............






نظرات 1 + ارسال نظر
پریا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 10:40 http://athletic-programmer.blogsky.com/

رمز P_Doll

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.