دریایِ  رمزآلود
دریایِ  رمزآلود

دریایِ رمزآلود

77

این تیرمم به سنگ خورد استانمون سه تا دبیر زن می خواست و چون من متولد مرکز استان بودم  نمی تونستم تو آزمون شرکت کنم... عجب کاریه   والا .. یعنی من حتی بومی  محسوب نمی شدم .

 

بعد از ی  سال و خورده ای مینا ( دختر خاله م) رو دیدم چقد تپلی شده بود و پسرش چقد شبیه سعید بود همون چشمای بزرگ و مژ ه های بلند. 


دیروز با معصومه رفتم بازار و ی عطر و ی شال مجلسی  خریدم .بوی عطرش خوبه ، شاله هم به نظرم خوشگله . چقد خوب بوددیروز ، هوا خنک بود کلی باهم حرف زدیم و راه رفتیم . ی جا هم رفتیم قیمت مانتوهاش مناسب بود قراره ی بار الی رو ببرم .معصومه از اونجا دوتا مانتو با قیمت مناسب خریده. 


شنبه با خاله ط و شوهرش و امین و دیانا کوچولو و مامان و بابا و الی رفتیم ی روستایی که دو ساعت با ما فاصله داره . گوجه چیدیم ، انگور چیدیم ،بازی کردیم ، کلی حال داد فقط من نمیدونم چرا تند تند جی*شم می گرفت شده بودم اسباب خنده بقیه . 


امین پشت فرمون ماشین ما بود ، بابا حوصله رانندگی نداشت . چقد با اهنگای توی فلش امین خندیدیم .مسیرراه  پر از پیچ بود و هرچی به کوه  مقصد نزدیک می شدیم هوا خنک تر می شد اطراف پر از پونه کوهی بود بوشون  تو  فضای ماشین  پیچیده بود . ی گیاه های خاصی هم تو مسیر راه بود  برام جالب بود اولین بار از اون گیا ه ها می دیدم. وای ی دره بود پر از گلای ریز بنفش ، دوس داشتی ساعتها بشینی و تماشا کنی.


امین چایی دم کرد مرغارو کباب کرد دستش درد نکنه خیلی اذیت شد ولی خودش می گفت خیلی بهش خوش گذشته . من و الی انجیر می چیدیم و می خوردیم . صاحب باغ آشنای شوهر خالم بود.


 شب ساعت 9 رسیدیم خونه ، توی حیاط فرش پهن کردیم و چایی و میوه خوردیم و مامان و خاله با گوجه هایی که چیده بودیم ی املت خوشمزه درس کردن دور همی خوردیم تازه ساعت 12 علی خوشتیپ و مرتب اومد منم کلی بهش گیر دادم بچه کجا قرار داشتی امروز با ما نیومدی


خاله اینا ساعت 12 و نیم رفتن و ماهم لالا شدیم.




نظرات 5 + ارسال نظر
یاس یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 06:42 http://khatkhati-76.blogfa.com

بنوییییییییییییییییییییییییییییس انقد حرصم نده....
این چارتا گوشتمم تو بریز

خیلی باحالی

یاس پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 08:28 http://khatkhati-76.blogfa.com

من همچنان در وصف دلنوشتهای تو منتظرم ...
همچنان منتظرم ....

عجب عصبانیتی

یاس چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 08:17 http://khatkhati-76.blogfa.com

نمینویسی پس ؟؟!!!

می نویسم عزیزم

یاس سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 14:28 http://khatkhati-76.blogfa.com

بیخیال بابا !
معلمیم همچین شغل با حالی نیس ....

منم همین فکرو می کردم رفتم دنبال علاقم و متاسفانه به هیچی نرسیدم . برای ی زن معلمی شغل بی دغدغه ای هست

پریا دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 11:32 http://athletic-programmer.blogsky.com/

اشکالی نداره، من مطمئنم که یه کار خوب پیدا میکنی.
چه عکس خوشگلی گذاشتی

ایشالا آره منم از این عکسه خوشم اومد زیر درخت گردو نشسته بودیم و کتری سیاه روی آتیش در حال جوشیدن بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.