دریایِ  رمزآلود
دریایِ  رمزآلود

دریایِ رمزآلود

60

 عکسشو  تو لباس کار دیدم کلی ذوقشو کردم فقط باید ی کم لاغر بشه تپلیه من.  اگه بشه امروز عصر برم براش کیف پول بگیرم پولشو برام کارت به کارت کرد می خواد به سلیقه من باشه. :))


 فردا من و مامان می ریم خونه حمیده تا محیا کوچولو رو ببینیم 13 روزشه الهــــــــــــــــــــــــــی.حمیده بعد از هشت سال انتظار بالاخره نوزادشو تو آغوش گرفت. براش خوشحالم زیااااااااد خیلی زیاد.


27 هم که قراره با خاله هام بریم خونه سمی . ایشالا که خوش بگذره. مگه میشه دختر خاله های شیطونِ ورپریدم باشن و خوش نگذره ^ .  ^  .وقتی باهاشونم حس می کتم منم سیزده چهارده سالم . از ته دل می خندمو و شادم انگار نه انگار 26 سالمه . 


  آبجی کوچولوی خوشگلُ چشم گنده من (الی) خیلی دوست دارم دلم برات تنگ شده . ایشالا امتحاناتو خوب بدی و با خوشحالی و سلامتی برگردی تا فشارت بدم ، بوس بوسیت کنم ،گازت بگیرم دنبال هم تو حیاط بدویم و جیغ بکشیم .


امروز غذا چی داریم؟ ماکارونی که از دو روز پیش مونده و مامان جون تو فریزر گذاشته  بود ،بعله الان گذاشته تا گرم بشه به خورد ما بده ،  مامان فریزریه دیگه !!!! کاریشم نمیشه کرد! 


+خدایا دوست دارم خیلی ماهی ی توفیقی نصیبم کن و منو بیشتر مشغول خودت کن . 

 


نظرات 1 + ارسال نظر
پریا دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 14:52 http://athletic-programmer.blogsky.com/

ناراحت نباش، لاغر خواهد کرد.

صبر کن زمانی میرسه که هر روز باید فکر درست کردن شام و ناهار باشی.
ببینم تو با فریزر چی کار می کنی؟

ایشالا. هر روز؟چقد سخت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.