خانه عناوین مطالب تماس با من

دریایِ رمزآلود

دریایِ رمزآلود

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • 85
  • 84
  • 83
  • 82
  • 81

بایگانی

  • خرداد 1396 4
  • آذر 1394 1
  • مهر 1394 2
  • شهریور 1394 5
  • مرداد 1394 4
  • تیر 1394 7
  • خرداد 1394 12

جستجو


آمار : 10047 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 27 خرداد 1396 07:17
    امروز بیست و دومم ماه رمضونه. الان به وقت بوشهر.. هوا به شدت گرم...گرم که نه داغه داغ آدم پوستش می سوزه ی لحظه تا حیاط میره. خداروشکر از دیروز که رسیدم حرف و بحثی پیش نیومده.. بالاخره داداششو دیدم ..اما چند روز دیگه داره می ره تهران خداکنه تا موقعی که هستم بحث و حرفی میش نیاد خواهرشوهر 1 هم دیروز اومد دیدمش ی کم...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 23 خرداد 1396 23:00
    شب قدر بود اما من بهره نبردم.... دعاها رو خوندم اما وقتی به خاطر قرصام نمی تونم روزه بگیرم اون حس خوب تو وجودم بیدار نشد.... چقد غریبی بده،دوسش ندارم این غربتو. جوجو شیفته. طناز کنارم خوابه... دو روز دیگه میریم بوشهر.فقط خدا بخیر بکنه عاقبت مارو. الهی آمین می خوام سکوت کنم. و باید هم سکوت کنم . هر چی گفتن مهم نیست فقط...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 11:44
    سرم یکم درد می کنه. قسمت سوم و چهارم گیم آو ترونز رو دیدم. همزمان چایی و بامیه و شیرینی خوردم. طنازم این وسط همش نق زد بهش شیر دادم . پوشکشو عوض کردم الانم هنوز نخوابیده. زانوم هنوز به شدت درد می کنه خم و راست کردنش عذابم می ده. دقیقا پنج شیش روزه اینجوری شدم و این خیلی بده دیروزم دکتر ارتوپد رفتم گفت شل شدگی غضروف...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 9 خرداد 1396 21:46
    نمیدونم هنوزم کسی هست اینجا رو بخونه یا نه.... من با جوجو ازدواج کردم فروردین 95 الان؟ مامان ی جوجه هستم سه ماه و نیمشه اسمشو طناز گذاشتم ساکن ی شهر دریایی هستم به خاطر شغل جوجو . از خانواده خودم 12 ساعت و از خانواده جو جو 8 ساعت فاصله داریم. من بیکارم و مشغول بچه داری☺ - پریا دیگه نمی نویسی؟
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 19 آذر 1394 15:35
    ی مدتیه زندگیم تحول پیدا کرده. تو ی شهر دیگه ی کار پیدا کردم. غروباش غربت خفم می کنه................
  • 85 پنج‌شنبه 23 مهر 1394 06:23
    پارسال این روزا داغون بودم سر خیلی چیزا . .... امسالم به لطف جوجو این اواخر برام تلخ شد...من دختر محکمیم اما بازم بعضی جاها کم میارم ضجه می زنم گریه نه ها ضجه. روزی که اعصابم خورد شد از ظهر تا اذان مغرب اعشا تو حیاط راه رفتم اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم فقط از درد زیادپاهام فهمیدم خیلی وقته دارم راه میرم. کتاب سینوهه...
  • 84 چهارشنبه 1 مهر 1394 16:20
    روزی که خواهر بزرگه با دوتا جوجش رفت خیلی دلم گرفت. روز قبلشم آبجی کوچیکه (الی) رفته بود شهری که درس می خونه.خلاصه خیلی فضای خونه دلگیر شده بود . تو این مدت هوا عجیب سرد شده بود و سرمای شدیدیم خوردم و هنوز که هنوزه خوب نشدم و آب بینیم آویزونه. گلودرد، تب،آبریزش بینی ....اه..اه..اه گوشی جدیدم خریدم و بسیار خوشحال و...
  • 83 سه‌شنبه 17 شهریور 1394 06:52
    خب این روزا به نظرم داره تند تند می گذره .بوی پاییز میاد ،فصل عزیزمن . فصل تولد من.... خواهر بزرگم پنجشنبه نوبت پی آر کی داشت واسه همین با دو تا جوجش اومدن خونمون . الان تقریبا ی هفتست که اینجان . وااااااااای اینقد شیطونن که خدا می دونه . خونه رو در عرض کمتر از ی ساعت که از اومدنشون می گذشت ترکوندن. اینقدم بازی دانلود...
  • 82 پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 05:35
    به نظر من همه آدما قشنگن. من تا حالا آدم زشت ندیدم.دیروزم که رفته بودم خرید هر آدمی که به چشمم می خورد به نظرم زیبا بود. ی پسر بچه کوچولو رو دیدم که صورتش سوخته بود قلبم سوراخ شد انگار ..... اما بازم ی فرشته کوچولویِ دوس داشتنی بود. دیروز برای خواهر کوچیکه (الی) ی مانتو و کیف انتخاب کردم اونم خریدش، کلا سلیقه منو قبول...
  • 81 سه‌شنبه 3 شهریور 1394 12:36
    آسمون بغض کرده ، بغضش ترکید.... شر شر ....بارون میاد...دوباره مث همه وقتایی که بارون میاد میرم زیر بارون قطره های سرد بارون می خوره بهم .... پالتوی قهوه ایم ، کت مشکی تو، بید مجنون ،محوطه دانشگاه، بارون شدید ، کافی میکس، دستام تو دستات، کوچه پشت پارک ف ، اولین بوسه ... آهنگ خواب محال محمد نجم پلی می شه ... پشت سرهم......
  • 80 سه‌شنبه 3 شهریور 1394 06:47
    دلم گرفته ............ نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟ حوصله هیچ چیزی رو ندارم......... خاک بر سر هر چی د*و*ل*ت* م*ر*د*ه من کــــــــــــــــــــــار می خوام با حقوق بالای دو تومن . خب کمترین حقمه لعنت به شانس مزخرفم که تو این کشور به ف*ا*ک رفته به دنیا اومدم و موندگار شدم لعنت به همه چی............................ لعنت
  • 79 یکشنبه 1 شهریور 1394 16:29
    گوشی عزیزم دیروز وقتی آماده بودم که با معصومه بریم زیارت شهدای گمنام از دستم افتاد و نصف صفحش سیاه شد و من غرق غم و اندوه شدم. . از سال 89 دارمش هدیه خواهر بزرگمه ، کلییییییییی خاطره با این گوشی دارم لامصب نفسمه جونم براش میره. دیگه کل دیروز حالم گرفته بود و غصه خوردم به جوجو زنگ زدم هر هر می خندید آخرش گفت فدای سرت...
  • 78 چهارشنبه 28 مرداد 1394 06:47
    خب این هفته ای که گذشت برام هفته خوبی بود ، جوجو رو بعد از 8 ماه دیدم چقد دلتنگش بودم . صب ساعت 4.5 صب سه شنبه روز شهادت امام صادق رسیده بود من و مامان ساعت 9 رفتیم پیشش باهم صبحانه خوردیم .برای نهارشم مامان زرشک پلو با مرغ که دوس داره درست کرده بود . برام ی مانتوی قشنگ هم خریده بود رنگش سبز تیره هست میگه سبز بهم...
  • 77 دوشنبه 19 مرداد 1394 07:42
    این تیرمم به سنگ خورد استانمون سه تا دبیر زن می خواست و چون من متولد مرکز استان بودم نمی تونستم تو آزمون شرکت کنم... عجب کاریه والا .. یعنی من حتی بومی محسوب نمی شدم . بعد از ی سال و خورده ای مینا ( دختر خاله م) رو دیدم چقد تپلی شده بود و پسرش چقد شبیه سعید بود همون چشمای بزرگ و مژ ه های بلند. دیروز با معصومه رفتم...
  • 76 چهارشنبه 14 مرداد 1394 15:08
    فردا جدول رشته های مورد نیاز آموزش و پرورشو می زنن و من منتظرم ببینم چی میشه . آیا این بار روزگار روی خوش خود را به من نشان خواهد داد؟ آیا تلاطم من تبدیل به آرامش خواهد شد؟ آیا پشت به زین خواهم شد؟ وکلی آیای دیگر ..... ی مدت بود بدنم بدجور جوش میزد رفتم دکتر و در حال مصرف قرص و دارو هستم. برای...
  • 75 چهارشنبه 7 مرداد 1394 14:45
    هرجا باشی حالا فرق نمی کنه توی ی شهرستان کوچیک تو ی کشور جهان سومی مث ایران باشی یا تو بهترین نقطه پاریس باشی فقط آرامش، عشق و امنیت و ی رفاه نسبی داشته باشی انگار داری تو بهشت زندگی می کنی البته منهای تنش های سیا30 و بحران های اقتصادی . جوجو ی مقدار پول به حسابم ریخت ، اندک بود اما شاد شدم . گاهی کسایی که واست عزیزن...
  • 74 جمعه 26 تیر 1394 17:12
    آخ جووووووون فردا عیده! هوراااااااااا هوراااااااا هوراااااااااااا من والی کلی همدیگه رو ماچ مالی کردیم. جوجو هنوز تهرانه ازم شماره کفشمو پرسید ایشالا که جایزه ای در راه است آدم باید اهل عمل باشه نه حرف مثلا همش من به مامانم میگم دوست دارم و هیچ کاریم براش نمی کردم دیگه دیروز ی تکونی به خودم دادم و کلی ظرف شستم.بین حرف...
  • 73 سه‌شنبه 23 تیر 1394 18:06
    خب امروز،روز توافق هسته ای بود الان نمی تونم بگم شادم یا نه باید بگذره ببینم چی میشه . من این دکتر ظریفو می بینم به شدت یاد دکتر "م" میوفتم یادش بخیر. امروز جوجو 8:30 شب رفت تهران فردا مصاحبه داره.امشب میره خونه داداشش . به زنداشش سپرده واسش غذای مورد علاقشو (زرشک پلو با مرغ)بپزه. سمی الان اینجاست ی لواشک...
  • 72 دوشنبه 22 تیر 1394 16:58
    وقتی می گی نگران پولش نباش توام با الی هر کلاسی می ره برو . انگار دنیارو به من دادن و جیغ می کشم از خوشحالی ........... شک نداشتم اگه بودی می پریدم بغلت و بوس بوسیت می کردم:))))
  • 71 شنبه 20 تیر 1394 10:33
    دیروز تلویزیون ی فیلم هندی گذاشته بود بعد من همش ی نگاه ب خانومه توی فیلم مینداختم ی نگاه به الی . به مامان می گم مامان ببین خانومه و الی چقد شبیه همن مخصوصا چشما و ابروهاشون . مامانم ی چندبار خانومه و الی رو اسکن کرد و گفت عه! راس میگی! میگم الی پاشو برو بالیوود دیگه صبر جایز نیست :)) من نمیدونم چرا من شبیه الی نشدم...
  • 70 جمعه 19 تیر 1394 09:31
    خوشم میاد از صورت نشسته و چشمای پف کرده و موهای ژولیدم وقتی از خواب بیدار می شم دلم 6 تا رژ جدید می خواد بنفش ، قرمز ، صورتی ، مسی ، نارنجی و جیگری دلم ی عالمه لاکای خوشگل تازه می خواد . دلم ناخونای بلندمو می خواد . دلم مانتوهای جدید می خواد .دلم کفش تق تقی می خواد (حداقل پاشنه 12 سانت) سختمه با کفش با پاشنه 5 سانت...
  • 69 سه‌شنبه 16 تیر 1394 12:38
    نی نی م داره کامل میشه موهاشو دیروز دوختم زشت شد دوباره بازش کردم با ی رنگ دیگه بدوزم . همش وقتی دارم می دوزمش باهاش حرف می زنم بهش می گم پسر گلم، قند عسلم، موش کوچولوی مامان و... خلاصه که خل شدم رفت :/. حتی امین (پسرخالمم) گاهی که میاد خونه نظر میده تو انتخاب رنگا :)) . ی پاکت قهوه کلمبیایی آورده و نظرمو پرسید دربارش...
  • 68 پنج‌شنبه 4 تیر 1394 15:49
    چقد خوبه رودربایستی نداشتن ... حتی اگه اون آدم خیلی بهت نزدیک باشه مثلا خالت باشه که خیلی کارای خوبم واست کرده اما همین که بفهمی کاری که ازت می خواد هیج جوره در توانت نیست و بهش "نه" بگی... آرامش دارم با این " نه" که گفتم. دارم گلدوزی می کنم ی طرحو که ی نی نی شبیه فرشته ها لای گلاست و دورش گلای...
  • 67 یکشنبه 31 خرداد 1394 05:38
    رویاهایت را به باد نسپار.....! شب هنگام افکارت را عریان کن و با رویاهایت بخواب...! تا آبستن ایده های بکر شوی...! تحقق هر "ایده" تحقق یک "رویاست"....! "تراوشات ذهن من.ساعت 1 بامداد.94/3/31"
  • 66 شنبه 30 خرداد 1394 18:02
    چقد هوا گرم شده یعنی بدم میاد از گرما. بدن من به طور اتوماتیک وار همیشه گرمه کسی کنارم بشینه گرمامو حس می کنه گرما تابش می کنم فک کنم. من عاشق سرمام کاش همه فصلا سرد بودن نه خیلی سرد در حد نرمال. دیشب جوجو زنگ زده بود ی ساعت با مامانم حرف زد بعد مامان گفت پسرم شارژ تلفنت تموم میشه ! جوجو گفت نه نگران نباشید همراه اول...
  • 65 پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 05:28
    ماه مبارک رمضان برهمه دوستان عزیز مبارک:)) ایشالا هممون ی کوچولو به خودمون و خدامون نزدیک تر بشیم.
  • 64 چهارشنبه 27 خرداد 1394 14:17
  • 63 چهارشنبه 27 خرداد 1394 07:00
    ی عکس برای تمدد اعصاب :)) ایشالا جوجو امتحانشو خوب بده بس که جو گیره این بشر دیده 2 تا آزمون استخدامی قبول شده هی فرت و فرت آزمون استخدامی میده :)) کاری که به منم پیشنهاد شده به سرانجام برسه برم پول در بیارم شاد بشم هوراااااااااااا هورااااااااااااا بــــــــگم.
  • 62 (درباره من) سه‌شنبه 26 خرداد 1394 18:42
  • 61 سه‌شنبه 26 خرداد 1394 05:11
    ی چیزی افتاده تو سرم و حسابی مشغولم کرده + این بار نمی خوام یعنی نمی ذارم این تصمیم مث تصمیمای دیگم بی هدف جلو بره و به بن بست برسه ی جاهایی راه برگشت هست اما وقتی برگردی کلی چیزارو از دست دادی و در نهایت بازنده ای من نمی خوام بازنده باشم سهم هرکس از موفقیت بسته به نگرش و تلاش خود اون شخص داره حالا این موفقیت می تونه...
  • 35
  • صفحه 1
  • 2